احمدیبیغَش، داود (1 خرداد ۱۳۴۲ - 15 اسفند ۱۳۶۶)، فرمانده گروهان ۲۰۴ شناسایی لشکر ۵۸ ذوالفقار نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران.
داود فرزند تقی و اشرف ملکی در روستای تورِه از توابع شهرستان شازند*، در جنوب غربی استان مرکزی* زاده شد. پدرش کشاورز . مادرش خانهدار بود. آنان چهار پسر و چهار دختر داشتند که داود فرزند اول خانواده بود (لشکر ... ، فرم ... ). او با تأکید پدرش، پیش از آغاز تحصیل، به فراگیری قرآن مشغول شد و پدر بهسبب بضاعت مالی اندک، در ازای شهریه، برای احشام مدرّس قرآن، علوفه تهیه میکرد (احمدی و ربیعی، ص ۶).
احمدی دورۀ ابتدایی را از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ ش، در مدرسۀ عرفی زادگاهش گذراند و همزمان در کشاورزی به پدرش کمک میکرد؛ سپس، در ۱۳۵۴ ش، به سبب نبود مدرسۀ راهنمایی در توره به مدرسۀ روستای زَنگَنِه، از توابع شهر ملایر، در هفتاد کیلومتری جنوب شرقی شهر همدان رفت و آن را با نمرات ممتاز به پایان رساند. در ادامه، ۱۳۵۷ ش، برای ادامۀ تحصیل در مقطع متوسطه به شهر اراک* رفت و در مدرسۀ شاپور (دکتر مصدق و بعد شهید بهشتی کنونی) ثبت نام کرد. در همین زمان، بهمنظور تأمین مخارج تحصیل، در زمان فراغت به کارگری و انجام کارهای ساختمانی روی آورد؛ پسازآن، در ۱۳۵۷ ش، همزمان با اوجگیری مبارزات مردم بر ضد حکومت پهلوی، در راهپیماییها حضور داشت (رکابطلائی و رحیمی، ص ۱۸ - 21). در خرداد ۱۳۵۹، دورۀ آموزش نظامی را در دبیرستان محل تحصیل گذراند (ستاد ... ) تا اینکه ۱۳۶۰ ش، در رشتۀ اقتصاد اجتماعی دیپلم گرفت (وزارت ... ). او به توره بازگشت و به کار لولهکشی مشغول شد؛ افزونبرآن، در جلسات قرآن مسجد امام حسین(ع) زادگاهش شرکت میکرد و با شماری از دوستانش تیم والیبال جوانان توره را تشکیل داد (رکابطلائی و رحیمی، ص ۲۲).
احمدی در ۱۳۶۱ ش، همزمان در آزمون تربیتمعلم و دانشگاه افسری ارتش شرکت کرد. با قبولی در هر دو آزمون، بهسبب علاقه به امور نظامی و آغاز جنگ عراق بر ضد ایران (هماندو، ص ۲۲ - 23)، در ۱۵ آبان ۱۳۶۱، وارد مرکز آموزش ۰۱ کادر نیروی زمینی ارتش (مرکز آموزش ۰۱ شهدای وظیفه نزاجا کنونی) شد. پس از پایان دوره عمومی بهمدت چهار ماه، برای حضور در دورۀ تخصصی افسری، به مرکز آموزش پیادۀ نیروی زمینی ارتش در شیراز منتقل شد؛ سپس، مهر ۱۳۶۲، با کسب رتبۀ عالی، دورۀ افسری را به پایان رساند و در همین زمان، به لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار منتقل شد. در ادامه، آبان همان سال، به درجۀ ستوان سومی ارتقا یافت و در همان زمان زیرنظر این یگان به منطقۀ ابوغُرَیب در غرب استان خوزستان اعزام و به فرماندهی گروهان ۲ گردان ۱۹۱۴ قدس منصوب شد؛ پسازآن، در اسفند ۱۳۶۲، همراه این گروهان در منطقۀ بَجَلیه (شمال غربی استان خوزستان) مستقر شد (احمدی بیغش).
احمدی ۳۰ خرداد ۱۳۶۳، به دستور فرماندهی وقت لشکر ۵۸، موظف به تشکیل گروهان شناسایی شد و شهریور همان سال، این گروهان شکل گرفت. او در همین زمان، برای شرکت در دورۀ اطلاعات رزمی راهی اهواز شد. پس از پایان دوره، مهر ۱۳۶۳، به معاونت گروهان شناسایی منصوب شد و ماه بعد، فرماندهی دسته ۱ این گروهان را به عهده گرفت (همو؛ لشکر، نامۀ تعیین ... ). در آذر همان سال، در پی موفقیت در مأموریتهای گشتی، مورد تشویق فرمانده لشکر قرار گرفت (لشکر، فرم).
وظیفۀ این گروهان شناسایی، جمــعآوری اطلاعــات، تهیــه نقشــه و شناســایی مواضــع نیروهای عراقی و عملیاتهــای گشــتی بــود؛ همچنین، در شروع مأموریتها، به مسئولان لشکر گــزارش کار ارائه میداد. در هنگام مأموریت نیز، مســئول حفــظ افــراد و اســرار و اطلاعــات یگان بــود (رکابطلائی و رحیمی، ص ۲۶ - 27).
او دی ۱۳۶۳، بهمدت سه ماه دورههای سخت آموزش تکاوری (رِنجِر)، مانند جنگ در کوهستان، عملیات آبی - خاکی و زندگی در وضعیت کویری را گذراند و نفر اول این دوره شد (هماندو، ص ۲۴). در ادامۀ همان سال، از سوی لشکر ۵۸، بهمنظور آموزش امور شناسایی و خنثیکردن میدان مین، به تیپ امام صادق(ع) لشکر ۵ نصر، مستقر در سدّ دِز، مأمور شد (احمدوند).
احمدی اواخر تیر ۱۳۶۴، به روستای چَنگولِه، در جنوب غربی استان ایلام، اعــزام شد. در آنجا ضمن شناســایی منطقــه و حفــظ خطــوط دفاعــی، قســمتی از یــگان را بــرای اسکورت شــبانه خودروهــای نظامــی در مــحور جــادۀ مهران - دهلــران اختصاص داد؛ همچنین، اطلاعاتی از وضعیت منطقــۀ چنگولــه تــا دهلــران و یگانهای موجود در این منطقه را جمعآوری کرد؛ افزونبرآن، وظیفۀ تنظیــم ســندهای حقــوق و فوقالعاده اعضای گروهــان را نیز به عهده داشت (رکابطلائی و رحیمی، ص ۳۱). به دنبال آن، شهریور ۱۳۶۴، بهسبب موفقیت و کوشش زیاد در انجام مأموریتهای محوله، مورد تشویق فرمانده لشکر قرار گرفت (لشکر، فرم). در زمان حضور در محور چنگوله - مهران، همراه گروهان مأموریتهایی در مناطق پایگاه فسیل، امامزاده ابراهیم قتال و خشکه گلال را اجرا کرد که افزونبر شناسایی و پاکسازی این مناطق، با گروههای ضد انقلاب و نیروهای عراقی درگیر و سنگرهای آنها را منهدم کردند (رکابطلائی و رحیمی، ص ۳۲ - 36). او تا مهر همان سال در مقام افسر اجرائیات گروهان شناسایی به کار خود ادامه داد (لشکر، نامۀ پیشنهاد ... ).
احمدی پس از عملیات والفجر ۸ (20 بهمن ۱۳۶۴) که در شبهجزیرۀ فاو عراق، باهدف تصرف فاو و تهدید بصره از جنوب) اجرا شد (رشید، ص ۷۴) با یکی از افراد گروهان، داوطلبانه، به شناسایی در منطقۀ فاو رفت (رکابطلائی و رحیمی، ص ۵۵)؛ پسازآن، در فروردین ۱۳۶۵، در نبود فرمانده، سرپرستی گروهان شناسایی را به عهده گرفت (لشکر، صورتجلسه ... ). در اردیبهشت همان سال، با گروهان پیشین، در مقابله با تک ارتش عراق به منطقه شَرهانی گسیل شد (رکابطلائی و رحیمی، ص ۵۴؛ «شرهانی ... »، بش).
او در ۱۴ تیر ۱۳۶۵، با گروهان پیشین به جزیرۀ مجنون در شمال بصره عراق رفت (احمدیبیغش) و در کنار رزمندگان سپاه، به پدافند در جزیرۀ شمالی مشغول شد. در این مدت، از ساخت پلهــای شــناور سرکشــی و شبانه در نزدیکی شناورهای عراق و پد خندق اطلاعاتی از مواضع نیروهای عراقی جمعآوری کرد. در ادامه، با کمک رزمندگان سپاه در پد خندق، تلفاتی به نیروهای عراقی وارد و افزونبر اسیر کردن شماری از نیروی عراقی، در پد هم پیشروی کردند (رکابطلائی و رحیمی، ص ۲۸ - 29). پسازآن، در اواخر تیر همان سال، در مأموریتی در منطقۀ شرهانی، بهمنظور بازپسگیری مناطق اشغالشده حضور یافت (احمدوند) که بهسبب مأموریتهای شناسایی موفق و تلاش مؤثر در حفظ امنیت مورد تشویق فرمانده لشکر قرار گرفت (لشکر، فرم).
او در آبان ۱۳۶۵، به فرماندهی گروهان شناسایی منصوب شد (احمدیبیغش، داود، دستنوشته). در همین زمان، به درجه ستوان دومی ارتقا یافت (لشکر، صورتجلسه) و بهسبب عملکرد مؤثرش تشویق شد. حدود یک ماه بعد، همراه گروهان در منطقۀ شوش، در غرب استان خوزستان، مستقر شد. سپس دی همان سال، به تنگۀ حاجیان در گیلانغرب، در شمال غربی استان کرمانشاه، رفت (احمدیبیغش؛ لشکر، فرم) و با کمک شماری از افراد گروهان، معابر مین را برای عملیات آتی بازگشایی کرد. چند روز بعد، با آغاز عملیات کربلای ۶ (23 دی ۱۳۶۵) که در منطقۀ نفتشهر، در غرب استان کرمانشاه، باهدف آزادسازی نفتشهر ایران و نفتخانه عراق اجرا شد (رشید، ص ۶۲) با همان سِمت پیشین حاضر شد (رکابطلائی و رحیمی، ص ۵۲ و ۵۵) او در این نبرد نقش مؤثری داشت و در ادامه عملیات، ارتفاعات ۲۴۱ که سالها در اختیار ارتش عراق بود، تصرف شد (همان دو، ص ۱۱۳ - 119).
احمدی فرودین سال بعد، همراه گروهان در شناسایی منطقۀ فاو حضور یافت (احمدوند) و در ۶ مرداد همان سال، با اکرم احمدیبیغش ازدواج کرد (رکابطلائی و رحیمی، ص ۵۷ - 58).
احمدی در مهر ۱۳۶۶، پس از شنیدن سخنان رئیس جمهور وقت، سید علی خامنهای، در مجمع عمومی سازمان ملل، در نامهای حمایت کامل خود و نیروهای گروهان شناسایی را از نطق رئیس جمهور اعلام کرد و دفتر ریاست جمهوری نیز با ارسال نامهای از او و گروهان شناسایی تشکر کرد (هماندو، ص ۵۸ - 59).
در ادامه آذر ۱۳۶۶، در پی مأموریت شناسایی، در جادۀ منتهی به پایگاه تپۀ سنگی، با کمین نیروهای عراقی برخورد کرد و پس از هدف قراردادن آنان، در محاصرهشان قرار گرفت و درحالیکه او را به تسلیم دعوت میکردند؛ موفق به فرار از حلقۀ محاصره و پای چپش دراثر اصابت تیر مجروح شد (احمدیبیغش). پس از این مأموریت و در همین ماه، به درجه ستوان یکمی ارتقا پیدا کرد (لشکر، نامۀ ارتقا ... ).
در ۱۷ اسفند ۱۳۶۶ که بهمنظور اجرای مأموریت شناسایی به منطقۀ سومار گسیل شده بود، با آتش شدید نیروهای عراقی مواجه شد و به میدان مین برخورد کرد. در این هنگام، با افزایش حجم خمپارۀ نیروهای عراقی، بیشتر افراد گروه زمینگیر شدند و او نیز، براثر اصابت ترکش خمپاره به سر، گردن، شکم و پا به شهادت رسید و تلویزیون عراق خبر شهادتش را منتشر کرد (رکابطلائی و رحیمی، ص ۱۲۲ - 127)؛ پسازآن، درجۀ سروانی به وی اعطا شد (لشکر، همان ).
شهید احمدی فردی شجاع، متعهد و بدون تظاهر بود و از اسراف پرهیز میکرد. تلاش وی برای حضور جوانان روستای توره در جبهههای جنگ مؤثر بود و در طراحی عملیاتها باتجربه عمل میکرد (احمدی و ربیعی، ص ۱۳ - 30). مسئولیتپذیر بود و امکاناتی برای اجرای برنامههای ورزشی و مذهبی گروهان آماده کرد. با پاسداران ارتباط خوبی داشت و بین نیروهایش محبوب بود. در مأموریتها برای تقویت روحیۀ رزمندگان آیات قرآن میخواند و جلودار ستون رزمندگان بود. احمدی صندوق قرضالحسنهای برای رسیدگی به امور مالی سربازان نیازمند تأسیس کرد؛ حتی هزینه رفتوآمد آنها را به منطقه خود به عهده میگرفت. به تربیت جسمی و روحی رزمندگان اهتمام داشت و برای نیروهای خود نمازخانه و زورخانهای بنا کرد و نیروهای زیرامرش را به ورزش در اوقات فراغت موظف کرد (رکابطلائی و رحیمی، ص ۲۷ و ۵۴ و ۱۰۸ و ۱۲۶).
در بخشی از وصیتنامۀ شهید آمده است: «یــا ایهــا الذیــن آمنــوا لــم تقولــون مــا لاتفعلــون. هموطنــان عزیــز! ســعی کنیــد بــا حــرف، خــود را راضــی نکنیــد کــه مــن پیــر هســتم یــا ناتوانــم. چــون امام حسیــن(ع) روز عــاشورا مطلــب را بــرای همــه حــل کــرده اســت. او بــا خــود پیرمــرد آورد، جــوان آورد، کــودک آورد کــه راه توجیــه را بــرای همــه ببنــدد. دوســتان عزیــز قــدر خودتــان را بدانیــد و از ایــن لحظــات حســاس کاملاً بهــره ببریــد کــه بعــداً پشیمانــی ســودی نــدارد و جنــگ کــه تمــام شــود کــه انشــاءالله پیروزی نزدیــک اســت؛ آن موقــع غــم و انــدوه میخوریــد کــه چــرا نتوانســتید از ایــن لحظــات اســتفاده کنیــد. چــون جنگیــدن در راه خــدا شیریــن اســت و شــهادت به مراتــب شیرینتــر. شــهادت فوز عظیمــی اســت کــه افــراد بشــر و خاکــی از درک آن عاجزنــد و آنــان کــه رفتنــد و بــا روی خونــی بــه حــق واصــل گردیدنــد، لــذت ایــن امــر عظیــم را میداننــد» (ص ۹۷ - 98).
بهپاس نکوداشت شهید، نامش را بر گذرگاهی روی پل آزادگان، خیابانی در محله رودکی شهر اراک و خیابانی در روستای توره نهادهاند؛ همچنین، نخستین یادوارۀ در سالگرد شهادتش، در ۱۷ اسفند ۱۳۶۷، در روستای توره برگزار شد و علی صیادشیرای، فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش (شهادت: ۱۳۷۹ ش) دربارۀ شهید گفته بود: «از شــهادت همرزم عزیــزم، شــهید احمــدی، یــک ســال گذشــته و عظمــت او آنچنــان اســت، کــه هیــچگاه از یــاد نمــیرود. ارادت مــن به شــهید احمدی هیچوقــت کــم نمیشــود و خــدا را سپاســگزارم کــه چنیــن جــوان متعهــد و برومنــدی را بــه ارتــش جمــهوری اسلامــی عنایــت فرمــود و خــودش نیــز او را دوســت داشــت و خــون پاکــش را خریــد. شــهید احمــدی ازجملــه شــهدای باارزشــی بــود کــه بــا کمــی ســن و جوانــی، خدمــت زیــادی بــه اسلام نمــود؛ گرچــه ایــن شــهید ســرمایه باارزشــی بــرای ارتــش جمــهوری اسلامــی و نظــام مقــدس اسلامــی بــود؛ لیکــن انشــاءالله عظمــت خــون او، صدهــا احمــدی دیگــر بــه وجــود آورد و تعهــد، شــجاعت، ولایتپذیــری او الــگویی بــرای جوانــان قرارگیــرد. بایــد عــرض کنــم احمــدی افتخــار بزرگــی بــرای خانــواده، اهالــی شــهر و محــل خــود و همرزمــان نظامــی بــود و فــداکاری او در ارتــش همیشــه مانــدگار اســت» (رکابطلائی و رحیمی ، ص ۱۰۶)؛ افزونبر آن، تاکنون، دومین سالگرد شهادتش در اسفند ۱۳۶۸؛ یادواره شهید داود احمدی بیغش و شهدای روستای توره در ۱۳ اسفند ۱۳۸۱؛ و مراسم آبروی کوچهها به مناسبت بزرگداشت شهید در توره در مهر ۱۳۹۵ برگزار شده است.
دو کتاب نیز، به نامهای تا آخرین نفس به قلم حامد قرهباغی و داود الیاسی در ۱۳۹۳ ش و داوود من به قلم مهری رکابطلائی و اعظم رحیمی در ۱۴۰۴ ش، دربارۀ زندگی شهید منتشر شده است (احمری).
مآخذ: احمدوند، جانمحمد (همرزم شهید)، مصاحبه با نویسنده، ۱۳ مرداد ۱۴۰۴؛ احمدی، محمود و حجت ربیعی، مسافران افلاک، شهرری: بیغش، ۱۳۸۱ ش؛ احمدیبیغش، داود، دستنوشته، بی تا، بش، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت استان مرکزی؛ احمری، مهدیه، اطلاعات شخصی؛ رشید، محسن، اطلس جنگ ایران و عراق، مترجمان: عبدالمجید حیدری، سید سعادت حسینی، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۷۹ ش؛ رکابطلائی، مهری و اعظم رحیمی، داوود من، اراک: بوم زندگی، ۱۴۰۴؛ ستاد بسیج ملی، کارت آموزش و خدمت، سند مورخ ۲۱ خرداد ۱۳۵۹، شم بازیابی ۰۰۲ - N - 00263، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت استان مرکزی؛ «شرهانی» (بازگذاری: بیتا)، دانشنامه الکترونیکی دفاع مقدس<www.wikidefa.ir> (دسترسی: ۸ مرداد ۱۴۰۴)؛ لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار، صورتجلسه شهادت، سند مورخ ۱۵ اسفند ۱۳۶۶، شم بازیابی ۰۰۷ - N - 00263، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت استان مرکزی؛ همان، فرم تعرفۀ خدمتی، سند مورخ ۱ آبان ۱۳۶۱، شم بازیابی ۰۰۵ - F -0 00263، موجود در همانجا؛ همان، نامۀ ارتقای درجه، سند بیتا، شم بازیابی ۰۰۸ - N - 00263، موجود در همانجا؛ همان، نامۀ پیشنهاد شغل سازمانی، سند مورخ ۸ آبان ۱۳۶۴، شم بازیابی ۰۰۶ - N -00263، موجود در همانجا؛ همان، نامۀ تعیین مسئولیت، سند مورخ ۱۰ دی ۱۳۶۳، شم بازیابی ۰۱۰ - N -00263، موجود در همانجا؛ وزارت آموزشوپرورش، گواهینامۀ پایان تحصیلات متوسطه، سند مورخ خرداد ۱۳۶۰، شم بازیابی ۰۰۱ - T - 00263، موجود در همانجا.
/مهدیه احمری/